تنها من
شنبه 92 اسفند 24 :: 12:16 عصر :: نویسنده : الیاس همایی
همین اواسط اسفند ماه بود و صبحش خیلی خوب بارون اومده و تا نزدیک های ظهر که بر میگشتم خونه هنوز زمین خیس بود تو راه یه پژو با شیشه های دودی دیدم که با صدای نسبتاٌ زیاد آهنگ حسین ابلیس داشت گوش میداد و منم پیش خودم گفتم که تنها کسی که به این صدای نکره علاقه داره پسرخالم هستش.همون لحظه بلند داد زدم مهدی و سریع پشت یه تیر چراغ قایم شدم،دیدم زد کنار و پیاده شد ببینه کی صداش زد،منم دیدم لعنت بر شیطون این همین پسر خاله ی ماست عجب قیافه ای به هم زده و من هم همون جا پیش خودم آآآههه بلندی کشیدم و به خودم گفتم آخه این چه عدالتیست که منی که دو سال بیشتر از او پشت ماشین نشستم یا باید سوار این موتور خراب هندا هفتاد باشم یا از ترس آبرو پیاده اینطرف و اونطرف برم.هیچکدوممون هم گواهی نامه نداشتیم.اونی که به هیچ دین و ایمونی پای بند نبود و مرتب دروغ وکلک بار مردم میکرد هیچ بار نباید تصادف کنه و منی چند سالی بیشتر از او پشت ماشین نشستم،تصادف میکنم و مجبور میشم رو این موتور قرازه بشینم ولی با همین موتوره به خیلیا کمک کردم و به خاطر همین کمک ها بوده که موتورمو بردن پارکینگ و مجبور شدم 5 برابر قیمت خودش خرجش کنم تا درش بیارم.اما هیچ موقع سوز سرما و گرما هایی را که تحمل کردمو یادم نمیرم.زمین خوردن های روی برف.سیاه شدن صورت تو تابستون و... فقط و فقط آآآآآآآآآه از این بی عدالتی که نمیدونم به کی باید نسبت داد (به خدا،بندش،خودم،پدر مادرم.آخه کی؟؟؟) موضوع مطلب : |
منوی اصلی آرشیو وبلاگ لینک های مفید آمار وبلاگ بازدید امروز: 23
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 10891
|
||